امیر از دوستان قدیمی من است.نمی خواهم از او تعریف کنم. کارهایش را ببینید.چند روزی است که نقاشیهایش را در بلاگ اسکای گذاشته. این نوشته هم از اوست. شاید یکی از بهترین پست هایی که تا کنون خوانده ام.
...........................................................................................................................................
راستش به نظرم آدم قبل از اینکه هنرمند باشه انسانه و قبل از اینکه به کار هنری بپردازه ٬ باید نیازهای اولیه شو رفع کنه . نیازهای خودش وهمنوعانش ...
امشب ساعت ۱۲.۵ سر همین میدون برق خودمون این پسر بچه رو دیدم .
آره همین بچه سیاه رو .
داشتم از کنارش رد می شدم که دستشو به طرفم دراز کرد ٬ازم پول خواست . منم بی تفاوت از کنارش عبورکردم.ولی هنوز چند قدم بیشتر نرفته بودم که ناخود آگاه برگشتم واز تو جیبم ۳۰ تومن پول خورد در آوردم و بهش دادم .همین جور که نگاهمون به هم گره خورده بود ازش سوالایی کردم .پرسیدم : آخه تو ٬ این موقع شب اینجا چیکار میکنی ؟مگه خونه زندگی نداری ؟پدر مادرت کجان؟
گفت: دمپاییمو بردن . پدرم ٬ مادرمو ول کرده . خونمون کمربندیه و ...
ازش خواستم چندتا عکس ازش بگیرم . قبول کرد و به دوربین خیره شد .
آخرشم که میخواستم برم بهش سفارش کردم زودتر برو اینجا نمون خوب نیست .همینجور که دور میشدم ٬ اون داد زد و گفت :عکسارو کی چاپ میکنی ؟؟؟ برام میاریشون...؟
همین جور که داشتم دور می شدم ٬ با خودم فکر می کردم که چه قدر مسخرست ...من الان تو این فکرم که خونه رفتم شام چی بخورم ؟ ولی اون تو این فکره که آیا چیزی برای خوردن میتونه گیر بیاره ؟؟؟
آره . منم از اين صحنه ها زياد ديدم .
خيلی هم بهش فکر کردم .
فقر در جامعه ما بيداد ميکنه .
و متاسفانه يه عده بچه هم اين وسط دارن قربونی فقر ميشن .
به اميد اون روزی که در جامعه ما هيچ کدام از اين مسائل وجود نداشته باشه .
موفق باشی .
سلام............این عکس و این نوشته ها رو قبلا دیدم تو وبلاگ همین دوست عزیز و چقدر دلم گرفت .........این بچه قبل از اینکه بچه گیهاشو بکنه و قبل از اینکه فرصت پیدا کنه جوونی کنه باید مرد بشه مجبوره دو دوره از زندگی شو ندیده بگیره مثل خیلی از بچه هایی که توی خیابون می بینیم و هیچ کس از اونا حمایت نمی کنه.
.....................................................................
هیچی نتونستم بنویسم فقط چشام پر اشک شده و دلم داره می لرزه
سلام بر شما یه فلش ساختم تا برو بچه های هرمزگانی تو وبلاگشون قرار بدن و لینک هم دیگه رو داشته باشن اگه کسی از قلم افتاده و یا می خواد اسمش یا آدرسش عوض بشه خبرم کنه ضمنا اگه بخواین برا تون طبق رنگ وبلاگتون درش میارم تا به وبلاگتون بیاد منتظر نظراتتون هستم.
سلام
آره تا بوده همین بوده وقتی اینجور آدمها رو می بینم از خودمو و آرزوهایی که می کنم خجالت می کشم...
فقرو نداری تو جامعه ما بیداد می کنه....
خوش باشی.
سلام. خوب بود. به من هم سر بزنید.
سلام
خیلی دردناکه.راستی ممنون که بهم سر زدی.
با سلام هموطن برای از بين بردن ظالمان بايد مبارزه کرد www.uresh4azadi.tk
موفقیتهایتان روز افزون باد
عکس معنا دارییه
سربلند باشید
ز تحسینم، خدارا .. لب فرو بند!
نه شعر است این .. بسوزان دفترم را!
مرا شاعر چه میپنداری .. ای دوست
بسوزان این دل خوشباورم را...
مگر احساس گنجد در کلامی؟!
مگر الهام جوشد با سرودی؟!
مگر دریا نشیند در سبویی؟!
مگر پندار گیرد تار و پودی؟!
اگر احساس میگنجید .. در شعر،
بجز خاکستر از دفتر نمیماند!
وگر الهام میجوشید .. با حرف؛
زبان، از ناتوانی در نمیماند!
سلام
با عنوان پست خیلی حال کردم... یاد این ترانه افتادم:
دستها را باز در شبهای سرد،
«ها» کنید ای کودکان دورهگرد
مژدگانی ای خیابانخوابها
میرسد ته ماندهی بشقابها...
پیروز باشی.
سلام
واقعاْ چقدر ناراحت کننده است توی این عصر پیشرفت تکنولوژی این چیزها هنوز هم هست .
مطلب تو منو یاد این قطعه ادبی انداخت که توی اتاقم قاب کردم وهر وقت دچار زیاده خواهی میشم نگاش میکنم .
از این اندوهگین بودم که کفش ندارم به خیابان رفتم ومردی را دیدم که پا نداشت
کاش زودتر این همه فقر وبدبختی از همه دور بشه وهمه یاد بگیرن شادیهاشونو با دیگران تقسیم کنند . درسته بقول تو من افکارم بخاطر نوع جایی که بزرگ شدم مثل شما نیست اما هر چی باشه آدمم وخون ایرانی تو رگامه و از غم دیگران بسیار ناراحت میشم کاش اونقدر ثروت داشتم که میتونستم آرزوی اونهایی که باید برآورده کنم .
بای تا بزودی دوست خوبم
سلام
ادم در اين مواقع برف رو سياه ميبمنه
چون تن بچه های اين کشور از سپيدی برف
سياه
سلام
راست میگی این ها بی خانمان اند و ما نه.
این ها ندارند بخورند و ما آب و رنگی می خوریم.
این ها ندارند بپوشند وما به خوش پوشی مان مینازیم .
این ها...
اما با سی تومان پول و یک عکس دردی دوا نمی شه.
این نوشته اصلاْ روی کسی تاثیر نمی گذارد .اگر یک نفر باشد که دراین مورد بیشتر احساس مسئولیت کند و مسئولانه تر نسبت به وظایف نویسندگی اش نگاه کند شاید دردی دوا شود.
سلام دو ست عزیز . وبلاگت رو توی هاردم زخیره کردم که بعدا بخونم . بازم میام اینجا . به امید دیدار